آداب زندگانی
بدان که مردم بیهنر، مادام بیسود باشد، چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد؛ نه خود را سود کند و نه غیر خود را.
آگاه باش که انسان بیفضیلت همیشه بیبهره است، مثل گیاه خار شتر که تن و ساقه دارد، اما سایه و سودی ندارد؛ نه به خودش بهره و سودی میرساند نه به دیگران.
جهد کن که اگر چه اصیل و گوهری باشی، گوهر تن نیز داری که گوهر تن از گوهر اصل بهتر بود.
تلاش کن که اگرچه اصل و نسب خوبی داری ولی صفات اکتسابی (=دانش و فضیلت) خوبی نیز داشته باشی؛ زیرا دانش و فضیلت (= گوهر تن) از اصالت خانوادگی (=گوهر اصل) بهتر است.
چنانکه گفتهاند: بزرگی، خرد و دانش راست نه گوهر را
آنچنان که گفتهاند بزرگی انسان به عقل و دانش است نه اصل و نسب
اگر مردم را با گوهر اصل، گوهرِ هنر نباشد، صحبت هیچ کس را به کار نیاید و در هر که این دو گوهر یابی، چنگ در وی زن و از دست مگذار که وی همه را به کار آید...
اگر انسان با اصل و نسب باشد، اما دانش و فضیلت نداشته باشد، هم نشینی و معاشرت با وی برای هیچ کس سودمند نیست و در هر کس که این دو گوهر (اصل و نسب و دانش و فضیلت) را دیدی او را به دست آور و رها نکن، زیرا او برای همه فایده دارد.
سخن، ناپرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن. چون باز پرسند، جز راست مگوی.
تا زمانی که سخنی را از تو نپرسیدهاند، حرفی نزن و از سخن بیهوده، دوری کن. وقتی از تو چیزی میپرسند فقط سخن راست را بگو.
تا نخواهند، کس را نصیحت مگوی و پند مده، خاصه کسی را که پند نشنود که او خود اوفتد
تا وقتی از تو نخواهند، کسی را نصیحت نکن و پند و اندرز نده، به ویژه کسی را که پند و نصیحت گوش نمیکند. زیرا چنین کسی در نهایت گرفتار میشود.
از جای تهمت زده پرهیز کن و از یار بد اندیش و بد آموز بگریز.
از مکانی که ممکن است به خاطر رفت و آمد در آن به تو تهمت زده شود، پرهیز کن، از دوست بدخواه و گمراه کننده دوری کن.
داد ده تا داد یابی. خوب گوی تا خوب شنوی
عدالت را رعایت کن و حق مردم را بده تا تو نیز عدالت ببینی و حقت را بدهند. حرف خوب بزن تا حرف خوب بشنوی.
اگر طالب علم باشی، پرهیزگار و قانع باش و علم دوست و بردبار و کم سخن و دور اندیش.
اگر به دنبال علم هستی، باتقوا و پاکدامن باش و دوستدار علم و شکیبا، کم تر سخن بگو و آینده نگر باش.
آدمی باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند.
انسان نباید زیاد حرف بزند و هم چنین نباید با حرف زدن خود صحبت دیگران را قطع کند.
گر سوال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود، بر ایشان سبقت ننماید و اگر کسی به جواب مشغول شود، او بر بهتر جوابی از آن قادر بود، صبر کند تا آن سخن تمام شود، پس جواب خود بگوید. بر وجهی که در متقدم طعن نکند
اگر از گروهی پرسش کنند و او نیز در میان آن گروه باشد، در پاسخ دادن به آن سوال خود را جلو نیاندازد و عجله نکند. اگر کسی در گروه مشغول جواب دادن باشد و او توانایی پاسخ گویی بهتری را داشته باشد، باید صبر کند تا پاسخ آن شخص تمام شود. سپس پاسخش را به گونهای دیگر بیان کند که شخص قبلی مورد سرزنش قرار نگیرد.
و در محاوراتی که به حضور او میان دو کس رود، خوض ننماید و اگر از او پوشیده دارند، استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن مشارکت ندهند، مداخلت نکند
و در گفت و گوهایی که در حضور او بین دو نفر انجام میگیرد، دقیق نشود و اگر صحبتهایشان را از او پنهان میکنند، پنهانی به حرفهایشان گوش نکند. تا او را در صحبتهای خود شریک نکردهاند، دخالت نکند.
پاسخ خود ارزیابی صفحه 52
1- هنگام سخن گفتن دیگران به چه نکاتی باید توجه کرد؟
1- زیاد حرف نزند 2- سخن دیگران را قطع نکند. 3- سوال دیگران را پاسخ ندهد و فقط سوالات مخصوص خودش را پاسخ دهد 4- اگر سخنی را کسی روایت میکند، نسبت به آن اظهار بی اطلاعی کند و نگوید آن را میدانم تا سخنش تمام شود.
2- بیت زیر با کدام بخش درس ارتباط معنایی دارد؟
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم تو شادی نکنند.
3- یک زندگی موفق دارای چه ویژگیهایی است؟
دارای برنامه ریزی، هدف، رفتار درست با اطرافیان، در نظر گرفتن انصاف در هر کاری، احترام به دیگران، داشتن خانواده خوشحال و موفق و...
4- هدف درس را در چند جمله بنویسید.
هدف درس آموزش آداب اجتماعی است. آدابی مانند سخن گفتن، گوش کردن، پاسخ دادن و...
پاسخ گفت و گو صفحه 54
1- دربارۀ آداب معاشرت و اخلاق نیکو در زندگی اجتماعی بحث و گفت و گو کنید.
در زندگی اجتماعی رفتار و کردار انسان، فقط مربوط به خودش نیست بلکه به تمام جامعه مربوط است؛ یعنی رعایت هنجارها و آداب و رسوم مربوط به اجتماع تأثیر بسزایی در سرنوشت دیگر انسانها دارد. انسان ها باید روش زندگی خود را با دیگر اجزای جامعه تطبیق دهند. از آداب معاشرت میتوان به کم حرف زدن و به موقع سخن گفتن و از اخلاق نیکو به راست گویی، غیبت نکردن، شاد کردن دل دیگران، گناه نکردن، خوش اخلاق بودن، نیکی و صله رحم، تبسم کردن و... اشاره کرد. انسان باید تلاش کند خدایی فکر کند، خدایی سخن بگوید و خدایی عمل کند و رفتار و کردار و راز و نیازش همیشه با خداوند باشد.
2- دربارۀ ابیات زیر و ارتباط آن با درس گفت و گو کنید.
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
شعر به آداب سخن گفتن و گوش کردن توصیه میکند انسان باید کم حرف باشد و به جا سخن بگوید و تا چیزی از او نپرسیدهاند دخالت نکند و سعی کند بیشتر شنونده باشد تا گوینده زیرا انسان دو گوش دارد و یک دهان پس سهم گوش از دهان بیشتر است
پاسخ نوشتن صفحه 54
1- هم خانوادۀ واژههای زیر را از متن درس بیابید و بنویسید.
اتّهام: تهمت
اقناع: قانع
مطلب: طالب
اصیل: اصل
طعنه: طعن
مقدمّ: متقدم
مقتدر: قادر
استماع: سمع
مقطوع: قطع
مجتهد: جهد
2- فعلهای مضارع را مشخص کنید و نوع آنها را بنویسید.
اینک دارم برای شما مینویسم، شاید بخوانید و به کار بندید؛ هرگاه ذهنتان را از کژاندیشی بپیرایید، دلتان را از احساس ناروا بشویید و از بی رسمی ها بپرهیزید، خداوند با شما همراه میشود؛ پست و بلند آوای درونتان را میشنود و رفتار شما را به سامان میآورد.
فعل | دارم | مینویسم | بخوانید | بندید | بپیرایید | بشویید | بپرهیزید | میشود | میشنود | میآورد |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
نوع فعل | مضارع اخباری | مضارع اخباری | مضارع التزامی | مضارع التزامی | مضارع التزامی | مضارع التزامی | مضارع التزامی | مضارع اخباری | مضارع اخباری | مضارع اخباری |
3- عبارت زیر را در یک بند وضیح دهید.
» گوهرِ تن، از گوهرِ اصل، بهتر بوَد «
داشتن اصل و نسب، پدر و مادر با سواد، خاندان اصیل و... خوب است اما اگر انسان از گوهر وجودی خود و از گوهر تنش استفاده کند و با تلاش و گوهر اکتسابی خود به جایی برسد و گوهر تن داشته باشد بهتر است زیرا همیشگی است.
معنی حکایت «شو، خطر کن»
امیر خراسان را پرسیدند که تو فردی فقیر و بیچیز بودی و شغلی پست داشتی، به امیری خراسان چون افتادی؟ (از حاکم خراسان پرسیدند که تو فردی فقیر و بیچیز بودی و شغل کم اهمیتی داشتی چگونه حاکم خراسان شدی؟)
گفت: روزی دیوان «حَنظلة بادغیسی» همی خواندنم بدین دو بیت رسیدم:
مهتری گر به کام شیر در است شو، خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه یا چو مردانت مرگ، رویاروی
(گفت: یک روز دیوان حنظلة بادغیسی از شاعران فارسی زبان را میخواندم این دو بیت را دیدم.
اگر سروری و بزرگی در دهان شیر است، برو خطر را بپذیر و از دهان شیر سروری را بیرون بکش. با این کار بزرگی و ارجمندی و نعمت و مقام را به دست میآوری یا مانند مردان بزرگ میمیری.)
داعیه ای در باطن من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم، راضی نتوانستم بود. (آنچنان که گفتهاند بزرگی انسان به عقل و دانش است نه اصل و نسب) دارایی ام بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش، رحلت کردم. به دولت صفّاریان پیوستم. (تمام اموال و داریی خود را فروختم و یک اسب خریدم و از سرزمین خود کوچ کردم و به دولت صفاریان و حکومت آنها پیوستم.) هر روز برشکوه و شوکت و لشکر من افزوده میگشت و اندک اندک کارِ من بالا گرفت و ترقّی کرد تا جملة خراسان را به فرمان خویش درآوردم. اصل و سبب، این دو بیت بود (هر روز که میگذشت بزرگی و مقام و سپاه من زیادتر میشد و کم کم کارهایم پیش میرفت و پیشرفت کردم تا این که تمام خراسان را به زیر فرمان خود درآوردم. علت و اصل این همه بزرگی و پیشرفت من تاثیر خواندن همان دو بیت بود.)